جدول جو
جدول جو

معنی معرکه گاه - جستجوی لغت در جدول جو

معرکه گاه
(مَ رَ کَ / مَ رِ کِ)
میدان جنگ. نبردگاه. رزمگاه: و چون کیخسرو دررسید معرکه گاه دید با چندان کشتگان و اسیران. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 46)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خوَیْ / خَیْ / خِیْ / خُیْ)
آنکه هنگامۀ بازی را گرم کند چون کشتی گیر و طاس باز و سگ باز و میمون باز و مانند آن. (آنندراج). کشتی گیر و دیگر اهل بازی که در بازار مردم تماشایی را جمع کنند. (غیاث). ریسمان باز و شعبده باز. (ناظم الاطباء). هنگامه گیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معرکه گرفتن شود
لغت نامه دهخدا
(خوَیْ / خَیْ / خِیْ / خُیْ بُ)
معرکه گیر. (آنندراج). رجوع به معرکه گیر شود
لغت نامه دهخدا
(عَ ضَ / ضِ)
معرض. نمایشگاه. عرضگاه. رجوع به عرضگاه شود:
خدائی که هست آفرینش پناه
چو بیند نیازی در این عرضه گاه.
نظامی.
، عرضگاه و فراهم آمدنگاه دشمن. (ناظم الاطباء). رجوع به عرضگاه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ صَ / صِ)
میدانگاه. فراخنای. فضا و ساحت. جای گشاده و با وسعت:
هم او عرصه گاهی است شیب و فراز
معلق جهانبانش گسترده باز.
اسدی
لغت نامه دهخدا
آنکه هنگامه بازی را گرم کند چون کشتی گیر و طاس باز و سگ باز و میمون باز و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه معرکه بر پا کند (اعم از ریسمان باز حقه باز درویشی که شمایل انبیا و اولیا را نشان دهد)
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که با انجام کارهایی مانند ریسمان بازی و تردستی مردم را سرگرم می کند
فرهنگ فارسی معین
اسم رسن باز، شعبده باز، معرکه چی، معرکه بند، معرکه ساز
متضاد: معرکه شکن
فرهنگ واژه مترادف متضاد